ای کاش مرفهان بی درد به اندازه پرکاهی از فقر و نداری فقرای پردرد به ارث میبردند تا هنگام شادی قدر شادی و خوشی خود را بدانند و در وقت رجوع فقرا به آنها گرفتاری فقرا را درک کنند افسوس که دخترآن مرفه حتی نمیدانند که در دل بچه های فقیر چه حسرت هایی ته نشین می شود و سالها و سالها این عقده ها را روی هم تلنبار می کنند. افسوس که انسانیت را در اجرای بعضی احکام اسلام میدانیم و توجه نمی کنیم که اگر بناست دست دزد قطع شود باید مرفه نیز خمس و زکات بدهد . قطع دست را اجبار میدانیم و دادن خمس و زکات را اختیار0 فروش اجناس به چند برابر قیمت را قانون میدانیم و کمک به فقرا را دلسوزی و محبت . پرداخت عوارض و مالیات را زور میدانیم و گرفتن کمک های بلاعوض در هنگام زیان و خسارت را وظیفه دولت. اگر برای کسی اتفاقی بیوفتد تقاص گناهانش را پس میدهد و اگر برای ما اتفاق بیوفتد قسمت و تقدیر است و خدا خواسته که چنین باشد. تا کی اینگونه باشیم؟ تا کی؟