ای فاطمـــه جان بر تو سلامی ز ره دور
تو راحت جانی و من از روی تو مهـجور
می گـــویمت از آفت ایـــام و زمــانه
تا غـــم نزند از دل پـــاک تو جــوانه
اینک همه جا تار وکبود است و غم انگیز
بگذار همه رخت و از این جمـع تو بگریز
در شهــــر یکــــی عاشق یکرنگ نبینی
از شـــاخه یاسی گل خوشبــوی نچینی
انسان صفتی نیست که اشک تو کند پاک
نیکـــی پرو بالی زد و شد جانب افلاک
بر روی زمیــــن یک دل بی غم نشناسم
غمهــای کسان پاک برد هـوش وحواسم
در کوچــه پر از زوزه کفتــار وشغال است
ایمن گذر ازکوچه فقط خواب وخیال است
در کوچـــه دیگـر نفس شیـــر وپلنگ است
گل گشته چو شیشه دل بلبل هـمه سنگ است
در خانه تو را مادر غمخـــوار قرین است
آن مادر غمخـــوار که هشـیار ترین است
گر همــــدل و همراه شوی با دل پاکش
با خیره ســــری گر نکنی زار و هـلاکش
خود راســــــــــپر تیغ بلاهای تو سازد
با هــــــر نفســی روی تو را نیک نوازد
اما پدر خوب همــــــان است که داری
اوصاف نکــــویش نتـوانی بشمـــــاری
هر غــــم که به روی تو ببیند کشد آهی
در کـــــل جهان بهتـر از او نیست پناهی
در شــادی تو شـاد ترین آدم دنیــاست
وسعـت قلبــش همـه سـرلوحه دریاست
هشـــــــیار بمـان تا نفـس مــادر و بابا
باشـد همـــه جا همنفـست ای گل نو پا
خـواهـم ز خـدا دور شـــوند از تو بلاها
تا شــاد شــــــوند از عملت مــادر و بابا